داستان کوتاه تابستان نسبتا داغ از دومین پنجره اتوبوس

داستان کوتاه تابستان نسبتا داغ از دومین پنجره اتوبوس
ذخیره سازی
3
0
اشتراک‎گذاری
گزارش تخلف
جواد اسماعیلی
داستان کوتاه تابستان نسبتا داغ از دومین پنجره اتوبوس

نویسنده: جواداسماعیلی

#قسمت_اول
تابستان برای پیرمردی به سن و سال بهادر بهترین فصل برای زندگی بود؛ از وقتی که دکترا برای درمان عطسه های کمرشکن وبی پایانی که بهش مبتلا شده بود جواب اش کرده بودن.
برچسب ها
لینک مرجع https://goo.gl/UppZEK
ShortURL as Linkp.ir
linkp.ir/ZYP8
نظرتان را بنویسید