سیر تحول نظریه های استرس

ذخیره سازی
0
0
اشتراک‎گذاری
گزارش تخلف
heyvafamily1
در زبان انگلیسی از قرن هفدهم به بعد به صورت گسترده ای از اصطلاح استرس استفاده شد و رنج ، محرومیت ، گرفتاری ، ناراحتی و ناملایمات یعنی همه پیامدهای یک زندگی دشوار با این کلمه بیان کرده اند . در قرن هجدهم با یک تحول معنایی مواجه می شویم چه گذار از نتایج هیجانی استرس به عامل ایجاد کننده آن ، یعنی نیرو ، فشار و باری که به ایجاد تنش و در مدت زمانی کم و بیش طولانی ، به تغییر شکل  "شی " ( در فلز شناسی ) معجزه می شود ، مشاهده می گردد . و از این پس غالباً اصطلاح استرس با اصطلاح strain  یعنی تنش مفرطی که به تغییر شکل و یا انقطاع منتهی می شود همراه است . پس از این مرحله بود که استدلال براساس شباهت ، گذر از یک مفهوم فیزیکی و یک مفهوم روانشناختی را امکان پذیر ساخت یعنی این نکته پذیرفته شد که اگر استرس به تغییر شکل فلزات می انجامد ، تداوم آن نیز می تواند به مرور زمان باعث بیماری های جسمی یا روانی شود .

در این مقاله به سیر تحول نظریه های استرس می پردازیم .




سیر تغییر نظریه های استرس
در زیر به برخی از سیر پیشرفت نظریه های استرس می پردازیم :

فانتا معتقد است ، زندگی بدون استرس مرگ است . استرس روی افراد و زندگی آن ها هم تاثیر مثبت دارد هم تاثیر منفی . تاثیر مثبت یعنی این که استرس در حد طبیعی ، عملکرد و کارایی افراد را در همه زمینه ها افزایش می دهد ولی اگر میزان استرس مفید از حد طبیعی بیشتر شود و یا به صورت مزمن درآید موجب اختلالات جسمی و روانی زیادی می شود به طوری که تخمین زده شده است که 80 درصد کلیه بیماری های عصر حاضر ناشی از استرس است . به همین دلیل است که افراد جوامع معاصر بیش از گذشته نسبت به این پدیده حساس شده اند و  علائم ،  پیشایندها ، پیامدها و راهبردهای درمانی آن را مورد توجه قرار داده اند .

کلود برنارد نظریه ای را عنوان کرد که تا نیمه دوم دهه قرن بیستم بر نظریه های روانشناختی هیجان و استرس تسلط داشت . کلود برنارد معتقد بود که ارگانیسم زنده ، محیط درونی خویش را در پاسخ به تغییرات محیط بیرونی تنظیم می کند و اما برای بقاء محیط بیرونی حمایت کننده وابسته است . طبق نظریه برنارد فرایند بقاء تعامل بین محیط بیرون و مکانیسم های زیستی شناختی درون ارگانیسم است . نظریه برنارد در واقع پاسخی بود به حیاتی نگرها (طرفداران نظریه حیاتی نگری ) که معتقد بودند انسان ها به وسیله نیروهای غیر مادی ( روحی و معنوی ) سوق داده می شوند ، لذا به وسیله روش های کاهش گرا نمی توان آنها را مورد مطالعه قرار داد .  نظریه برنارد در واقع یک جبرگرایی زیست شناختی را منعکس می کند که بر نظریه های رواشناختی تسلط داشت .

فرایند تنظیم محیط درون در پاسخ به محیط بیرونی به وسیله والتر کنون در قالب اصطلاح تعادل حیاتی به معنای کار کرد جسمانی بهینه یا مناسب مطرح شد . تعادل حیاتی یعنی تغییر یک سیستم یا یک فرد ، وقتی که دچار عدم تعادل می گردد ، تلاش می کند تا تعادل خود را دوباره به دست آورد . در بعضی از مورد برای برقراری مجدد تعادل ، سیستم یا فرد به کمک نیاز دارد . کنون اطلاعاتی را در زمینه روشی که سیستم عصبی مرکزی به وسیله آن کارکردهای جسمانی را کنترل می کند ، به وجود آورد و به جمع آوری اطلاعات و پیام هایی پرداخت که نشان دهنده انحراف قسمتی از بدن برقراری تعادل حیاتی هستند . دیدگاه او در این زمینه به وضوح زیست شناختی بود .

هانس سلیه عقاید برنارد و کنون را به طور مفصل در قالب الگوی سیستماتیک استرس روانی گسترش داد . سلیه پاسخ روانشناختی به تهدیدهای تعادل حیاتی ارگانیسم ، مانند سرمای شدید ، گرما ، بیماری عفونی یا مواد را مورد بررسی قرار داد . او مشاهده کرد که بدون توجه به نوع تهدید ، عوامل مشترک به خصوصی در پاسخ روانشناختی وجود دارد . او پاسخ روانشناختی را " استرس " نامید و برای توصیف منابع یا علل اصطلاح " استرس زا " را وضع کرد . او در کارش روی حیوانات کشف کرد که تاثیرات کلی و عمومی در معرض عوامل استرس زا قرار گرفتن ، عبارتند از : بزرگ شدن قشر غده فوق کلیوی ، کوچک شدن غدد لنف و تیموس و ظهور زخم معده .

بزرگ شدن قشر غده فوق کلیوی باعث فعالیت افراطی و بیش از اندازه در تولید آدرنالین ( که در آماده کردن بدن برای فعالیت مورد استفاده قرار می گیرد ) و پاسخ جنگ و گریز می شود ( که این پاسخ قبلاً به وسیله کنون مشخص شده بود ) . غدد لنف و تیموس برای سیستم ایمنی مهم بوده و روی آن تاثیر می گذارد ، سیستم ایمنی نیز از بدن در برابر بیماری محافظت و دفاع می کند . سیله از این مشاهدات ، تصویری از آن چه هنگام در معرض تهدید قرار گرفتن ارگانیسم اتفاق می افتد ساخت .

در دهه 1960 مفهوم استرس به طور جدی و محکم تثبیت شد . در طول این دهه متخصصان سعی کردند که شرح نظری واضحی از استرس را ارائه دهند . در سال 1966، ریچارد لازاروس این پیشنهاد را ارائه داد که تفاوت های فردی در عملکرد تحت استرس از این حقیقت ناشی می شود که افراد به صورت بالقوه موقعیت های استرس زا را به روشی یکسان درک نمی کنند ، او معتقد بود که فرایند ارزیابی شناختی در مورد استرس یک واسط روانشناختی است ، لذا یک رویداد وقتی استرس زا است که در فرایند ارزیابی شناختی به عنوان یک رویداد استرس زا در نظر گرفته شود . در همین دهه شاهد ظهور رویکردی هستیم که بعنوان " تحقق رویدادهای زندگی " شناخته می شود . این رویکرد که توسط هلمز و همکارانش خصوصاً راهه پیگیری می شد ، اثرات تغییرهای زندگی چه مثبت چه منفی را روی سلامت مورد بررسی قرار داد . در این رویکرد اعتقاد بر این است که تغییرات زندگی موجب عوامل استرس زا می شوند و عوامل استرس زا هم منابع سازگاری افراد را با مشکل مواجه می کنند و همین باعث فشارهای فیزیولوژیکی و روانشناختی به افراد می شود .

علاوه بر این در دهه 1960 مفهوم استرس در سطح اجتماعی مورد توجه متخصصان روانشناسی اجتماعی و جامعه شناسی قرار گرفت . لازاروس و فولکمن معتقد بودند که آشوب ها ، وحشتزدگی ها و سایر اختلالات اجتماعی مانند افزایش خودکشی ، جرم و بیماری های روانی باید بر حساب تاثیرات یا استرس اجتماعی مورد تحلیل قرار گیرد . ایده استرس اجتماعی روی تحقیقات مربوط به استرس تاثیر زیادی داشت مثلاً تمرکز روی متغییر های دموگرافیک ، تفاوت های عمده آسیب پذیری در برابر استرس را ناشی از عواملی مثل سن ، جنس ، وضعیت اشتغال ، طبقه اجتماعی و شهر نشینی می داند .

توجه و تمرکز روی جنبه ها ی اجتماعی استرس باعث شد متخصصان به بحث حمایت اجتماعی را که شخص از آن لذت می برد مورد سنجش و بررسی قرار دهد . شواهد تحقیقی زیادی وجود دارد نشان می دهد حمایت اجتماعی اثرات منفی استرس بر سلامت کاهش می دهد . در همین دهه الگوی رفتار تیپ A به عنوان یک عامل مرتبط با بیماری قلبی معرفی شد . تیپ شخصی A به عنوان تیپ مستعد استرس معرفی شد ، لذا نتیجه گیری شد که استرس برای بیماری قلبی یک نقش علی را بازی می کند . بعد از معرفی تیپ شخصیتی A متغییر های شخصیتی دیگری توسط متخصصان معرفی گردید مثلاً کوباسا مفهوم سرسختی ، بندورا نظریه خود کار آمدی و راتر منبع کنترل را در مورد استرس مطرح کردند .

در دهه 1970 شناخت گرایان روی تحقیقات مربوط به استرس تاثیر زیادی گذاشتند . آن ها نظریه های شناختی استرس را ایجاد کردند و در ایجاد درمان های شناختی –  رفتاری نقش مهمی را ایفا کردند . مرتبط شدن انقلاب شناختی با رویکرد های اجتماعی موجب ظهور نظریه شناختی –  اجتماعی  در روانشناسی گردید و باعث شد که طی الگوهای پیچیده ای نقش فرایند های شناختی در تعدیل اثرات استرس روی سلامت جسمانی و روانی فرمول بندی شود . رویکردهای شناختی – رفتاری در طول دهه  1970 و 1980 به طور چشمگیری توسعه یافتند .

در ادامه بخوانید: مدل سه گانه استرس




سوالات متداول


1- کلمه استرس به چه معنی است؟
در زبان انگلیسی از قرن هفدهم به بعد به صورت گسترده ای از اصطلاح استرس استفاده شد و رنج ، محرومیت و واژه های دیگر در تعریف آن آمد که در متن مقاله شرح داده دشه است.




2- سیر تغییر نظریه های استرس چیست؟
نظریه های استرس طی زمان دستخوش تغییرات زیادی شده است که در متن مقاله برخی از مهم ترین آن ها شرح داده شده است.




3- نظریه کلود برنارد در مورد استرس چیست؟
کلود برنارد نظریه ای را عنوان کرد که تا نیمه دوم دهه قرن بیستم بر نظریه های روانشناختی هیجان و استرس تسلط داشت که در متن ارائه شده است.

منبع : سیر تحول نظریه های استرس
ShortURL as Linkp.ir
linkp.ir/oxq3
نظرتان را بنویسید