چهارده ساله کـه بودم؛ عاشق پستچی محل شدم. خیلی تصادفی رفتم در را باز کنم و نامه را بگیرم، او پشتش بـه مـن بود. وقتی برگشت قلبم مثل یک بستنی، آب شد و زمین ریخت!
انگار انسان نبود، فرشته بود! قاصد و پیک الهی بود، از بس زیبا و معصوم بود!شاید هجده نوزده سالش بود. نامه را داد. با دست لرزون امضا کردم و اون قدر حالم بد بود کـه بـه زور خودکارش را از دستم بیرون کشید ...
چهارده سالم بود که عاشق پستچی شدم

ذخیره سازی
1
0
اشتراکگذاری
گزارش تخلف
لینک مرجع
https://t.me/dactanak/108
ShortURL as
Linkp.ir
مطلب بعدی
کانال داستان کوتاه - داستانک - Dactanak
نظرتان را بنویسید