بهترین اشعار در قالب تک بیتی، دوبیتی، شعر نو، شعر کودکانه و اشعار شاعران بزرگ درباره عید نوروز

بهترین اشعار در قالب تک بیتی، دوبیتی، شعر نو، شعر کودکانه و اشعار شاعران بزرگ درباره عید نوروز
ذخیره سازی
0
0
اشتراک‎گذاری
گزارش تخلف
مستر وبگرد
شعر درباره عید نوروز در ادبیات فارسی جایگاه ویژه دارد. نوروز نامی است که در ایران باستان بر جشن آغاز سال نهاده‌اند و از زمان باستان، ایرانیان آداب و رسوم خاصی برای برپایی نوروز داشته‌اند.

فردوسی در ابیاتی دلیل نامگذاری و جشن گرفتن نوروز را توضیح می‌دهد. شاعران دیگر نوروز را به عنوان روز شادی و نیکبختی ستوده‌اند و یا از آن در اشعار عاشقانه خویش بهره گرفته‌اند.




اشعار در مورد عید نوروز از شاعران بزرگ


فردوسی :

چو خورشید تابان میان هوا
نشسته بر او شاه فرمانروا

جهان انجمن شد بر تخت او
شگفتی فرو مانده از بخت او

به جمشید بر گوهر افشاندند
مران روز را «روز نو» خواندند

سر سال نو هرمز فرودین
برآسوده از رنج روی زمین

بزرگان به شادی بیاراستند
می ‌و جام و رامشگران خواستند

چنین جشن فرخ از آن روزگار
به ما ماند از آن خسروان یادگار



سعدی :

برآمد باد صبح و بوی نوروز
به کام دوستان و بخت پیروز

مبارک بادت این سال و همه سال
همایون بادت این روز و همه روز

چو آتش در درخت افکند گلنار
دگر منقل منه آتش میفروز

چو نرگس چشم بخت از خواب برخاست
حسد گو دشمنان را دیده بردوز

بهاری خرم است ای گل کجایی
که بینی بلبلان را ناله و سوز

جهان بی ما بسی بوده‌ست و باشد
برادر جز نکونامی میندوز

نکویی کن که دولت بینی از بخت
مبر فرمان بدگوی بدآموز

منه دل بر سرای عمر سعدی
که بر گنبد نخواهد ماند این گوز

دریغا عیش اگر مرگش نبودی
دریغ آهو اگر بگذاشتی یوز



منوچهری :

نوروز فرخ آمد و نغز آمد و هژیر
با طالع مبارک و با کوکب منیر

ابر سیاه چون حبشی دایه‌ای شده‌ست
باران چو شیر و لاله‌ستان کودکی بشیر

گر شیرخواره لاله ستانست، پس چرا
چون شیرخواره، بلبل کو برزند صفیر!

صلصل به لحن زلزل وقت سپیده‌دم
اشعار بونواس همی‌خواند و جریر

بر بید، عندلیب زند، باغ شهریار
برسرو، زندواف زند، تخت اردشیر

عاشق شده‌ست نرگس تازه به کودکی
تا هم به کودکی قد او شد چو قد پیر

با سرمه‌دان زرین ماند خجسته راست
کرده به جای سرمه، بدان سرمه‌دان عبیر

گلنار، همچو درزی استاد برکشید
قواره حریر، ز بیجاده‌گون حریر

گویی که شنبلید همه شب زریر کوفت
تا بر نشست گرد به رویش بر، از زریر

برروی لاله، قیر به شنگرف برچکید
گویی که مادرش همه شنگرف داد وقیر

بر شاخ نار اشکفه سرخ شاخ نار
چون از عقیق نرگسدانی بود صغیر

نرگس چنانکه بر ورق کاسه رباب
خنیاگری فکنده بود حلقه‌ای ز زیر

برگ بنفشه، چون بن ناخن شده کبود
در دست شیرخواره به سرمای زمهریر

وان نسترن، چو مشکفروشی، معاینه
در کاسهٔ بلور کند عنبرین خمیر

اکنون میان ابر و میان سمنستان
کافور بوی باد بهاری بود سفیر



امیرخسرو دهلوی :

خیمه نوروز بر صحرا زدند
چار طاق لعل بر خارا زدند

لاله را بنگر که گویی عرشیان
کرسی از یاقوت بر مینا زدند

کارداران بهار از روز گل
زال زر بر روضه خضرا زدند

از حرم طارم نشینان چمن
خرگه گلریز بر صحرا زدند

گوشه‌های باغ ز آب چشم ابر
خنده ها بر چشمهای ما زدند

در هوای مجلس جمشید عهد
غلغل اندر طارم اعلا زدند

باد نوروزش همایون، کاین ندا
قدسیان در عالم بالا زدند

مطربان طبع خسرو گاه نطق
طعنه‌ها بر بلبل گویا زدند



وحشی بافقی :

سال نو و اول بهار است
پای گل و لاله در نگار است

والای شقایق است دررنگ
پیراهن غنچه نیم کار است

آن شعله که لاله نام دارد
در سنگ هنوز چون شرار است

پستان شکوفه است پر شیر
نوباوه باغ شیرخوار است

برگ از سر شاخه تازه جسته
گویا که مگر زبان مار است

این فرش زمردی ببینید
کش از نخ سبزه پود وتار است

ای پرده نشین گل بهاری
مرغ چمنت در انتظار است

این وزن ترانه می‌سراید
مرغی که مقیم شاخسار است

کای تازه بهار عالم افروز
هر روز تو عید باد و نوروز

(بندی از یک ترکیب‌بند)



فروغی بسطامی :

عید آمد و مرغان ره گل‌زار گرفتند
وز شاخه گل داد دل زار گرفتند

از رنگ چمن پرده بزاز دریدند
وز بوی سمن طاقت عطار گرفتند

پیران کهن بر لب انهار نشستند
مستان جوان دامن کهسار گرفتند

زهاد ز کف رشته تسبیح فکندند
عباد ز سر دسته دستار گرفتند

یک قوم قدم از سر سجاده کشیدند
یک جمع سراغ از در خمار گرفتند

یک زمره به شوخی لب معشوق گزیدند
یک فرقه به شادی می گلنار گرفتند

یک طایفه شکر ز لب دوست مزیدند
یک سلسله ساغر ز کف یار گرفتند

یک جرگه بی چشم سیه مست فتادند
یک حلقه خم طره طرار گرفتند

نوروز همایون شد و روز می گلگون
پیمانه‌کشان ساغر سرشار گرفتند

شیرین دهنی بوسه به من داد در این عید
کز شکر او قند به خروار گرفتند

میران و وزیران و مشیران و دلیران
دربارگه شاه جهان بار گرفتند

در پای سریر ملک مملکت آرا
بر کف شعرا دفتر اشعار گرفتند

خدام در دولت دارای گهربخش
بر سر طبق درهم و دینار گرفتند

ابنای جهان عیدی هر ساله خود را
از شاه جوان بخت جهان‌دار گرفتند

اسکندر جمشیدسیر ناصردین شاه
کز ابر کفش گوهر شه وار گرفتند

فرخنده شد از فر شهی عید فروغی
کز وی همه شاهان سبق کار گرفتند



اشعار معاصر درباره نوروز در قوالب سنتی


ملک الشعرا بهار :

رسید موکب نوروز و چشم فتنه غنود
درود باد بر این موکب خجسته، درود

به کتف دشت یکی جوشنی است مینا رنگ
به فرق کوه یکی مغفری است سیم اندرود

سپهر گوهر بارد همی به مینا درع
سحاب لؤلؤ پاشد همی به سیمین خود

شکسته تاج مرصع به شاخک بادام
گسسته عقد گهر بر ستاک شفتالود

به طرف مرز بر آن لاله‌های نشکفته
چنان بود که سر نیزه‌های خون‌آلود

به روی آب نگه کن که از تطاول باد
چنان بود که گه مسکنت جبین یهود

صنیع آزر بینی و حجت زردشت
گواه موسی یابی و معجز داوود

به هرکه درنگری، شادیی پزد در دل
به هرچه برگذری، اندهی کند بدرود

یکی است شاد به سیم و یکی است شاد به زر
یکی است شاد به چنگ و یکی است شاد به رود

همه به چیزی شادند و خرم‌اند و لیک
مرا به خرمی ملک شاد باید بود



مهدی اخوان ثالث :

عید آمد و ما خانه ی خود را نتکاندیم
گردی نستردیم و غباری نستاندیم

دیدیم که در کسوت بخت آمده نوروز
از بیدلی آن را ز در خانه براندیم

هر جا گذری غلغله شادی و شور است
ما آتش اندوه به آبی ننشاندیم

آفاق پر از پیک و پیام است، ولی ما
پیکی ندواندیم و پیامی نرساندیم

احباب کهن را نه یکی نامه بدادیم
و اصحاب جوان را نه یکی بوسه ستاندیم

من دانم و غمگین دلت، ای خسته کبوتر
سالی سپری گشت و تو را ما نپراندیم

صد قافله رفتند و به مقصود رسیدند
ما این خرک لنگ ز جویی نجهاندیم

ماننده افسون‌زدگان، ره به حقیقت
بستیم و جز افسانه بیهوده نخواندیم

از نه خم گردون بگذشتند حریفان
مسکین من و دل در خم یک زاویه ماندیم

طوفان بتکاند مگر امید که صد بار
عید آمد و ما خانه خود را نتکاندیم



پیرایه یغمایی :

نوروز بمانید که ایام شمایید
آغاز شمایید و سرانجام شمایید

آن صبح نخستین بهاری که به شادی
می‌آورد از چلچله پیغام شمایید

آن دشت طراوت زده آن جنگل هشیار
آن گنبد گردننده آرام شمایید

خورشید گر از بام فلک عشق فشاند
خورشید شما عشق شما بام شمایید

نوروز کهنسال کجا غیر شما بود؟
اسطوره جمشید و جم و جام شمایید

عشق از نفس گرم شما تازه کند جان
افسانه بهرام و گل اندام شمایید

هم آینه مهر و هم آتشکده عشق
هم صاعقه خشم ِ بهنگام شمایید

امروز اگر می‌چمد ابلیس، غمی نیست
در فنّ کمین حوصله دام شمایید

گیرم که سحر رفته و شب دور و دراز است
در کوچه خاموش زمان، گام شمایید

ایام به دیدار شمایند مبارک
نوروز بمانید که ایام شمایید



محمدمهدی سیار :

آری! هوا خوش است و غزل‌خیز در بهار
باریده است خنده یکریز در بهار

از باد نوبهار، حدیث است تن مپوش
باید درید جامه پرهیز در بهار

اما خدا نیاورد آن روز را که آه
گیرد دلی بهانه پاییز در بهار

بی دید و بازدید تو تبریک عید چیست؟
چندین دروغ مصلحت آمیز در بهار

با دیدنم پر از عرق شرم می‌شوند
گل‌های شادکامِ دل انگیز در بهار

می‌بینم ای شکوفه! که خون می‌شود دلت
از شاخه انار میاویز در بهار



جویا معروفی :

کنار پنجره بوی بهار می‌آید
بهار با دل عاشق کنار می‌آید

چمن حکایت اردیبهشت می‌گوید
شمیم نرگس و آوای سار می‌آید

برای باغ و چمن نه، برای این دل تنگ
بهار با دو سه تا گل، به بار می‌آید

به موج‌های فروخفته مژده خواهم داد
که ماه، بر سر قول و قرار می‌آید

نسیم جامه‌دران می‌رسد ز هر طرفی
صلای عشق و صدای سه تار می‌آید

تفألی زدم و حافظ عزیزم گفت:
«زهی خجسته زمانی که یار می‌آید»



غلام‏حسین عمرانی :

خوشا بهار که پیغام آشتی با اوست
نظر کنید که هنگام آشتی با اوست

خوشا طلیعه نوروز خانگی یاران
خوشا طلیعه که فرجام آشتی با اوست

حدیث باد به گوش درخت اگر گفتی
به هوش باش که خود نام آشتی با اوست

شکوفه بر سر پیمان خویش می‏مانَد
و جشن ساده ایام آشتی با اوست

به رسم گل نچشیدی اگر حرامت باد
شراب وصل که انجام آشتی با اوست

میان عهد تو و من اگر خلاف افتد
خوشا نسیم که اعلام آشتی با اوست


رباعیات و دوبیتی‌های نوروز


سعدی :

نوروز که سیل در کمر می‌گردد
سنگ از سر کوهسار در می‌گردد

از چشمه چشم ما برفت این‌همه سیل
گویی که دل تو سخت‌تر می‌گردد



سعدی :

آن شب که تو در کنار مایی روزست
و آن روز که با تو می‌رود نوروزست

دی رفت و به انتظار فردا منشین
دریاب که حاصل حیات امروزست



نظامی :

بهاری داری از وی بر خور امروز
که هر فصلی نخواهد بود نوروز

گلی کو را نبوید آدمی زاد
چو هنگام خزان آید برد باد



خیام :

بر چهره گل نسیم نوروز خوش است
بر طرف چمن روی دل افروز خوش است

از دی که گذشت هرچه گویی خوش نیست
خوش باش و مگو ز دی که امروزخوش است



شکیب اصفهانی :

نوروز که هرچمن دل افروز بود
نقش گل و خار عبرت آموز بود

گر جامه به جان ز معرفت نو گردد
هرروز به دل نشاط نوروز بود



حسین منزوی :

تا تو هستی دل من،جای پریشانی نیست
که پریشانی و غم یکسره نومید از توست

باغ‌ها را تو سرافرازی و سبزی دادی
ای که نوروز و بهاران ز تو وعید از توست



محمدعلی ساکی :

عید آمده سربه سبزه و گل بزنیم
با برگ شقایقی تفأل بزنیم

هر چند که دوریم ز هم با دم عشق
بین دلمان تا به ابد پل بزنیم


تک بیت‌های ناب درباره نوروز


حافظ :

ز کوی یار می‌آید نسیم باد نوروزی
از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی



مولانا :

شادند جهانیان به نوروز و به عید
عید من و نوروز من امروز توئی



سعدی :

بر خیز که باد صبح نوروز
در باغچه می‌کند گل افشان



منوچهری :

نوروز بزرگم بزن ای مطرب امروز
زیرا که بود نوبت نوروز به نوروز



عبید زاکانی :

رسید موسم نوروز و گاه آن آمد
که دل هوای گلستان و لاله‌زار کند



کمال الدین اسماعیل :

چو گشت از روی تو دلشاد نوروز
در گنج طرب بگشاد نوروز



اهلی شیرازی :

تا هست چنین که طبع اطفال
در هرشب عید شادمان است



فیاض لاهیجی :

رسید موسم نوروز و روزگار شکفت
فرخنده گلِ شادی، بهار شکفت



منسوب به صائب تبریزی :

بس که بد می‌گذرد زندگی اهل جهان
مردم از عمر چو سالی گذرد عید کنند



کسایی مروزی :

نوروز و جهان چون بت نو آیین
از لاله، همه کوه بسته آذین



شهریار :

استخوان سوز سیاهی زمستان شده‌ام
بلکه نوروز بیاید به بهارم برسم



کاظم بهمنی :

دیگران در تب و تاب شب عیدند ولى
مثل یک سال گذشته به تو مشغولم من



مجتبی صادقی :

وقتی تو نیستی چه بهاری چه سبزه‌ای؟
‎این عید هم مبارک آنها که با تو اند


شعر نو در مورد نوروز


نوروز 1356، احمد شاملو :

سالی
نوروز
بی چلچله بی بنفشه می‌آید،
بی گردش مرغانه رنگین
بر آینه
و جنبش ِ سردِ برگِ نارنج
برآب.

سالی
نوروز
بی گندم سبز و سُفره می‌آید،
بی رقص عفیفِ شعله
در مَردَنگی
بی پیغام ِ خموش ِ ماهی‌ها
از تُنگ:

سالی
نوروز
بی خبر می‌آید.
با مردانی که سنگینی انتظار
بر شانه‌های خمیده ایشان است:
لاله‌های سوخته
نام‌های ممنوع خود را باز می‌یابند
و تاقچه
با کتاب‌ها
تقدیس می‌شود.
در گذرگاه‌های شهادت
شمع‌های خاطره افروخته خواهد شد،
دروازه‌های بسته
به ناگاه
فراز خواهد شد،
دستان اشتیاق از دریچه‌ها دراز خواهد شد
لبان فراموشی
به خنده باز خواهد شد
و نوروز در معبری از غریو
تا شهر خسته
پیشباز خواهد شد.

سالی
آری
بی گاهان
نوروز
چنین آغاز خواهد شد


شعر کودکانه درباره عید نوروز


سپیده رحیمی :

عید نوروز می‌‏رسد از راه
شادی از روی خانه می‏‌بارد

پدرم با چه دقتی دارد
بوته‌‏های بنفشه می‏‌کارد

مادر مهربان من از صبح
شستشو کرده هر چه را بوده

پرده را شسته، شیشه را شسته
نیست در خانه، ذره‌ای دوده

تازه وقت غروب هم مادر
خسته، اما برای شادی ما

می‏‌نشیند لباس می‌‏دوزد
تا بپوشیم روز عید آن را



ملیحه آقاجانی :

دوباره آمد از راه
بهار سبز و زیبا

جوانه زد درختان
در ده کوچک ما

پروانه‌‏های رنگی
می‏‌رقصند روی گل‌ها

در دشت و در بیابان
در باغ‌های زیبا

مادربزرگ خوبم
دوباره سفره چیده

هفت سین سفره گوید
که سال نو رسیده
ShortURL as Linkp.ir
linkp.ir/OYVQ
نظرتان را بنویسید