داستان کوتاه آموزنده

داستان کوتاه آموزنده
ذخیره سازی
3
0
اشتراک‎گذاری
گزارش تخلف
من تلاش میکنم پس هستم
روزی مرد جوانی وسط شهری ایستاده بود و ادعا می کرد که بهترین قلب دنیا را در تمام آن منطقه دارد.
جمعیت زیادی جمع شدند. قلب او کاملا سالم بود و هیچ خدشه ای بر آن وارد نشده بود. پس همه تصدیق کردند که قلب او به راستی زیباترین قلبی است که تاکنون دیده اند.

مرد جوان در کمال افتخار و با صدایی بلندتر به تعریف از قلب خود می پرداخت.
ناگهان پیرمردی جلو جمعیت آمد و گفت: اما قلب تو به زیبایی قلب من نیست.
ShortURL as Linkp.ir
linkp.ir/LkNA
نظرتان را بنویسید